بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و الصلاة والسلام علي سيدنا و نبينا إبيالقاسم المصطفي محمد صلي الله عليه و آله و علي آله الطيبين الطاهرين، اللهم اشرح صدورنا لأنوار قدسك و وفقنا للعلم و العمل الصالح، اللهم افتح علينا أبواب مدائن معرفتك و أدخلنا فيها و عرّفنا جميع مراتبها و منازلها و مقاماتها و أرفعنا إلي أعلي مراتبها آمين يا ربّ العالمين.
قال مولانا امرالمومنين عليه السلام في وصيته لابنه الحسين سلام الله عليه:
1. يا بني أوصيك بتقوي الله في الغني و الفقر؛ فرزندم تو را سفارش ميكنم، به تقواي الهي، هم در حال غنا و هم در حال فقر، چه وضع مالي و اقتصادي تو خوب باشد و چه اينكه وضع مالي تو خوب نباشد، پولدار باشي يا بي پول.
2. و كلمة الحق في الرضي و الغضب؛ هميشه بر محور حق سخن بگويي، چه آن زماني كه راضي باشي و چه زماني كه عصباني باشي، حالات تو كه متغير است تأثيري در موضع حق براي تو نباشد، اينگونه نباشد يكجا ناراحت و عصباني هستيد، چيزي غير از حق قضاوت كنيد. مثلاً از دست كسي عصباني هستيد، با شما مشورت ميكنند كه اين فرد به درد اين كار ميخورد يا خير، چون ناراحت از ايشان هستيد، ميگوييد اين مناسب نيست، علمي ندارد و يا از كسي كه مريد شماست كه سراغ گرفتند كه ميخواهيم ايشان را امام جمعه فلان شهر كنيم، چون رفيق شماست، شروع به تعريف خلاف واقع كند.
3. و القصد في الغني و الفقر؛ قصد ثلاثي اقتصاد است يعني ميانه روي، رعايت اعتدال در هزينه و مصرف چه در حال فقر باشي و چه در حال غنا. حال اگر فرض كنيد پول زيادي دست شما آمد، شروع به ولخرجي كنيد، چند رقم غذا و لباس و مهماني و موقعي كه هيچ نداريد، مات يموت را صرف كنيد. اين را چند بار عرض كردم در نجف بعضي از مراجع اول ما شهريه ميدادند، مانند مرحوم حكيم، اما آيت الله خوئي وسط ماه و آيت الله شاهرودي آخر ماه، وضع مالي خوبي نداشت، وقتي كه ايشان ميخواستند شهريه بدهند، علما و طلاب مزاح ميكردند كه آقا سفينه به راه افتاده است. مزاح كرده و ميگفتند طلاب اول ماه چون دو شهريه را ميگيرند، أكل، يأكل را صرف ميكنند، وسط ماه أقترض، يقترض را صرف ميكنند و آخر ماه مات، يموت را صرف ميكنند.
و القصد في الغني و الفقر، يك حالت داشته باشيد و آن اعتدال است. امام سجاد عليه السلام در دعاي مكارم الاخلاق كه دعاي بسيار عظيمي است، سعي كنيد مرور كنيد روي اين دعا، جملات و فقرات آن را، به خدا عرض ميكند، وَمَتِّعنِي بِالاقتِصَاد وِ مَؤُونَةَ الاكتِسَابِ.
4. وبالعدل علي الصديق و العدو؛ سفارش ميكنم تو را به عدالت رفتار كن، چه در مورد دوستان و چه در مورد دشمنان. اين شعر حافظ است كه در ذهن بنده است، با دوستان مروت، با دشمنان مدارا.
5. و بالعمل في النشاط و الكسل؛ عمل را ترك نكن، چه جايي كه حال داري، چه جايي كه بي حال و تنبل هستي. كارهايي را كه در زندگي تنظيم ميكني، مثلاً هر شب تصميم داري كه سورههاي واقعه و ملك را بخوانيد. گاهي حال داريد و گاهي حال نداريد اما ترك نكنيد اين عادتي كه توصيه شده است. يا بعضي آيات را مثل آيه الكرسي كه سفارش شده در شبها قبل از خواب يا آيه "قل اللهم مالك الملك" اينها چيزهايي بوده كه بزرگان ما بر آنها مداومت داشتند. در حالات مرحوم سيد بن طاووس رضوان الله عليه كه مرد عجيبي بوده است با اينكه فقيه بود ولي فقه را رها كرد و به سراغ عرفان و زهد و عبادت رفت. فقط در فقه يك كتاب دارد در مورد صلاه مسافر است، به وادي عرفان و دعا رفت. مرحوم محدث قمي رحمه الله عليه از ايشان در مفاتيح زياد نقل كردند در ادعيه روز جمعه آن صلوات كبيره است و يكي دعاي اللهم عرفني نفسك كه نقل كردند از سيد ابن طاووس كه فرمودند در روز جمعه اگر توفيق پيدا نكرديد بعضي اعمال را انجام دهيد حتماً اين دعا را بخوانيد كه ما آن را از فضل خدا يافتيم. اين را بعضي حمل كردند كه به ايشان شبه الهامي شده يا امام زمان عليه السلام به ايشان راهنمايي كرده است. چيزي را كه در زندگي تنظيم ميكنيد حالا گاهي حال نداشتيد ترك نكنيد، بالاخره نماز شب بي حالي بهتر از ترك نماز شب است. در واجبات اين است كه آقا اميرالمومنين عليه السلام ميفرمايد اگر چنانچه حال نداشتيد، تعبيري دارد كه "إن للقلب إقبالاً و إدباراً"؛ گاهي دل حال دارد و گاهي حال ندارد، در حالتي كه ادبار است، يعني پشت كرده، او را رها كنيد.
6. و الرضي عن الله في الشدة و الرخا؛ هميشه در مقام رضا باشيد از خداي خودتان، هيچگاه عصباني نشويد از خدا، گلايه كنيد، چه جايي كه در سختي هستي و مصيبت و چه جايي كه در آسايش هستيد.
و اما ادامه بحث:
مسئله 30، در اين مسئله در بحثهاي سابق هم اشاره شده است كه حج بذلي، حج بذلي معنايش اين است كسي خودش استطاعت مالي براي عمل حج ندارد، خودش چيزي ندارد ولي كسي اهل خيري پيدا شده و بذل كرده، هزينه حج را به او بذل ميكند، آيا بر او واجب است يا خير؟
مشهور اصحاب فرمودند اگر كسي بذل كرد واجب است كه بذل را بپذيريد، البته بذل براي حج نه غير حج. اگر كسي گفت شما به حج برو و به عهده من، اين همان حج بذلي است. اما اگر كسي فرمود ده ميليون به شما داد كه موونه حج است اما هيچ نگفت اينجا شما استطاعت پيدا كرديد اما واجب نيست بر شما كه برويد چون قيدي نكرده كه برويد، اگر قيد كند كه پول را من ميدهم كه شما به مكه برويد، اينجا واجب ميشود اما اگر همينطور پولي را به شما هديه كرد، هيچ صحبت و بحثي از مسئله حج در ميان نيست.
گاهي باذل همه موونه حج را بذل ميكند، اگر موونه حج ده ميليون است تمام ده ميليون را ميدهد.
گاهي پنجاه درصد موونه حج را ميدهد.
آيا اينجا واجب است؟
در صورتي كه خود شما پنجاه درصد را داشته باشيد اينجا صدق استطاعت ميكند، نصف به بذل و نصف هم با تملك خود شما.
لو لم يکن له زاد و راحلة و لکن قيل له: حج و علي نفقتک و نفقة عيالک؛ كس آمد و گفت شما به حج برو، هزينه حج و هزينه خانواده شما به عهده من، أو قال: "حج بهذا المال"، يا اينكه پولي را به شما داد و گفت با اين پول به مكه برو و فرض اين است كه گاهي اين پول براي حج كافي است و گاهي كافي نيست، در فرضي كه پولي را كه هديه به شما ميدهد موونه حج را كفايت ميكند، و کان کافيا لذهابه و إيابه و لعياله وجب عليه؛ براي رفت و برگشت و خانواده كفايت ميكند، من غير فرق بين تمليکه للحج أو إباحته له؛ فرقي هم ندارد كه اين پول را تمليك كرده باشد، شما را مالك كرده باشد براي حج يا اينكه اباحه كرده باشد به عنوان اباحه، فرقش چيست؟
گاهي شما را تمليك ميكند براي حج و ميگويد مال خود را به شما تمليك ميكنم تا به مكه برويد. گاهي تمليك نميكند چون فرق است ميان تمليك و بين اباحه. پول را به شما ميدهد و ميگويد مباح كردم براي شما، تمليك نيست، در باب بيع بايع مبيع را به مشتري تمليك ميكند. ميگويد بعتك بهذا، اين تمليك است. گاهي به طرف تمليك نميكند بيعي در كار نيست. مرحوم امام ميفرمايند چه تمليك كرده باشد مال را، حج بر شما واجب ميشود يا اينكه تمليك نكرده، اباحه كرده است، ميگويد اين مال براي شما مباح است. فرقش اين است در تمليك ديگر نميتواند برگرداند اما در اباحه ميتوان استرداد كرد.
و لا بين بذل العين أو الثمن؛ گاهي پول حج را به شما ميدهد، ميگويد به حج برو و اين پول براي شما، گاهي پولي در كار نيست، ملك به شما ميدهد، مثلاً ده فرش به شما ميدهد و ميگويد ده ميليون قيمت دارد، بفروش و به مكه برو. يا زميني را به شما ميدهد، شما زمين را بفروشيد و به حج برويد.
پس گاهي ثمن را ميدهد يعني هزينه نقدي حج.
گاهي ثمن نيست عين است و باز هم فرقي ندارد و حج بذلي است و بر شما واجب ميشود.
و لا بين وجوب البذل و عدمه؛ گاهي فرد بذل كردن بر او واجب است، مثلاً نذر كرده كه اگر فرزند من از اين بيماري شفا يافت، من ده ميليون به فلاني بدهم، حال بچه خوب شده، تكليف اين بذل چيست؟ واجب است چون نذر شده، بنابراين گاهي بذل واجب است مانند اين مورد و گاهي بذل واجب نيست ابتدا به ساكن پولي را به كسي ميدهيد لذا ميفرمايند: و لا بين وجوب البذل و عدمه.
و لا بين کون الباذل واحدا أو متعددا؛ گاهي يك نفر به تنهايي ده ميليون به شما ميدهد حج بذلي است و واجب و گاهي ده نفر هر كدام يك ميليون براي حج ميدهند. بنابراين باذل فرقي ندارد كه واحد يا متعدد باشد.
در تمام اين صور و فروض مورد اشاره شده كه باذل بر او واجب باشد يا مباح، باذل واحد يا متعدد باشد، بذل عين باشد يا ثمن. اگر بذل شد بر شما واجب است كه اقدام كنيد. بله يك شرط وجود دارد و آن اينكه مطمئن باشيد اين آقا وسط كار پشيمان نميشود، پول را به شما داده و به خانه رفت و به خانواده گفت و خانواده با اين كار موافق نبودند، اين شخص هم برگشت و از اين بذل منصرف شد. بنابراين شرط وجوب حج بذلي در جايي است كه شما وثوق داشته باشيد كه باذل پشيمان نميشود اما اگر ميدانيد كه اين فرد سست ارادهاي است، اينجا بر شما واجب نيست، نعم يعتبر الوثوق بعدم رجوع الباذل.
فرع ديگر اين است كه اگر شما بخشي از هزينه و موونه حج را داريد، مثلاً پنج ميليون داريد، ولي موونه حج ده ميليون است اين فرد پنج ميليون به شما داد به عنوان حج نه هبه يا هديه، گفت اين پنج ميليون را گرفته و به مكه برويد و اين پنج ميليون هم به تنهايي كافي نيست اما خود شما تتمه آنرا داريد، اينجا هم حج بر شما واجب ميشود منتهي بخشي بذلي و بخشي براي تملك خود شما؛ و لو کان عنده بعض النفقة فبذل له البقية وجب أيضا، و لو لم يبذل تمام النفقة أو نفقة عياله لم يجب.
فرع ديگر اين است كه اگر شما بدهكار هستيد به كسي و كسي آمد موونه حج را بذل كرد، آيا اينجا شما مستطيع هستيد و بر شما واجب است با اينكه دين هم داريد، يا خير؟
اين را در فروعات سابق بحث كرديم اگر چنانچه شما مديون باشيد و پول هم براي خودتان باشد، در مقابل دو واجب قرار گرفتند يك وجوب اداء دين است و ديگري وجوب حج. اگر چنانچه فروعي بود و دين حال باشد، و دائن هم مطالبه كند، اينجا استطاعت وجود ندارد و شما دين را پرداخت كنيد اما اگر دين زمان دارد، و دائن هم چه مطالبه بكند و چه نكند، اينجا حج مقدم است.
در مانحن فيه كه خودش هيچ ندارد و فرد بذل ميكند، ده ميليون به شما ميدهد و ميگويد به مكه برو، از آن طرف هم شما پنج ميليون بدهكار هستيد، اينجا كدام مقدم است؟
آيا وجود دين مانع از وجوب حج بذلي ميشود؟ ميفرمايند خير، چون فرض اين است كه شما استطاعت اداء دين نداريد. يا اينكه استطاعت داريد اما الان زمان اداء دين نيست، تكليف شما چيست؟ بايد به حج برويد.
و لا يمنع الدين من وجوبه؛ اگر شما مديون هستيد و پولي به شما براي حج دادند، اينجا وجود دين مانع از وجوب حج نميشود.
و لو کان حالا و الدائن مطالبا و هو متمکن من أدائه لو لم يحج؛ حال اگر شما مديون هستيد و دين شما حال است يعني زمان اداء آن رسيده است، و طلبكار به در خانه آمده و مطالبه كرده است و شما هم اگر حج نرويد، ميتوانيد دين را اداء كنيد، مثلاً فرض كنيد اين يكماه حج را در شهر باشيد و به فعاليت بپردازيد و مقدار دين را فراهم كرده و دين را اداء كنيد. آيا اينجا بر شما واجب است كه بمانيد و حج نرويد و دين را اداء كنيد يا اينكه چون پولي كه شما داريد پول اداء دين نيست، اگر خودتان مالك بوديد، و هم استطاعت بود و هم اداء دين، اينجا اداء دين مقدم است، اما اينجا فرض اين است پولي كه شما داريد پول شخصي نيست و پولي است كه كسي به شما بذل كرده به شرط اينكه به حج برويد، بر شما واجب است كه بمانيد و دين را فراهم كنيد؟
امام ميفرمايند: از يك حيث چون دين حال شده است و دائن هم مطالبه ميكند، و فرض اين است كه اگر شما در شهر بمانيد ميتوانيد دين را پرداخت كنيد، پس بايد بگوييم بر شما واجب است كه حج نرويد ولو بذل شده است، بمانيد و دين را بدهيد.
احتمال و وجه ثاني اين است كه بگوييم هيچ ربطي بهم ندارد و درست است كه شما مديون هستيد و دين حال است و دائن مطالبه ميكند اما نداريد، پولي كه داريد براي حج دادند، بنابراين اينجا حج مقدم است.
ففي کونه مانعا وجهان، در حج مالكي كه با ملك خودش ميرود گفتند كه بايد استطاعت و موونه اياب و ذهاب و رجوع الي الكفايه، يعني طوري باشد كه وقتي برميگردد موونه اهل بيت را داشته باشد. در حج بذلي آيا رجوع الي الكفايه شرط است كه اگر باذل فقط موونه اياب و ذهاب و هزينه حج را داد، اما موونه عيال را نداد، آيا اينجا حج واجب است يا خير؟
امام فرمودند: و لا يشترط الرجوع إلى الکفاية فيه، نعم يعتبر أن لا يکون الحج موجبا لاختلال أمور معاشه فيما يأتي لأجل غيبته؛ شرطي كه هست رفتن حج باعث هرج و مرج و عسر و حرج در وضعيت زندگي پيش نيايد و زندگي او متلاشي نشود و بهم نريزد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته