بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و الصلاة والسلام علي سيدنا و نبينا إبيالقاسم المصطفي محمد صلي الله عليه و آله و علي آله الطيبين الطاهرين، اللهم اشرح صدورنا لأنوار قدسك و وفقنا للعلم و العمل الصالح، اللهم افتح علينا أبواب مدائن معرفتك و أدخلنا فيها و عرّفنا جميع مراتبها و منازلها و مقاماتها و أرفعنا إلي أعلي مراتبها آمين يا ربّ العالمين.
يا بني ما شر بعده الجنة بشر، و لا خير بعده النار بخير و كل نعيم دون الجنة محقور؛ فرزندم آن شري که پايانش منتهي شود به بهشت آن شر نيست و خير است، سختي¬ها و دشواري¬ها و مصيبتها که پايان و اجرش بهشت است، اسمش شر نيست و خير است.
و آن خيري که به ظاهر انسانها فکر ميکنند خير است و پايان و نتيجه آن منتهي به عذاب الهي ميشود، به جهنم منتهي ميشود مانند گناهان، حرف زدنها، سخن گفتنها، مسائل ضد اخلاقي که از نگاه بعضي خيلي خوب است، ميگويند فلان جا رفتيم صفا کرديم، خيلي خوش گذشت، از نظر آنها خير است، ظاهرش با نگاه شهوت آميز خير است، اما با نگاه معرفتي پايانش عذاب الهي است.
پس چيزي که به ظاهر شر است ولي پاداشش بهشت است اين شر نيست، و چيزي که ظاهرش خير است و پايانش عذاب الهي است اين خير نيست.
و کل نعيم دون الجنة فهو محقور؛ هر نعمتي غير از بهشت حقير است، ناچيز است، وَ كل بلاء دون النار عافية؛ هر بلايي و سختي که آتش الهي، جهنم و عذاب الهي را به دنبال نداشته باشد، ظاهرش بلا ولي عافيت است.
و اعلم أي بني أنه من أبصر عيب نفسه شغل عن عيب غيره؛ فرزندم هر کسي که عيب خودش را ببيند، با خودش محاسبه نفس داشته باشد، اشتباهات خود را ميداند که چه ايرادي دارد، نميتواند زبانش را کنترل کند، نميتواند چشمش را مديريت کند، نميتواند اعضا و جوارحش را مديريت کند، هميشه مواظب خودش است، کسي که عيوب خودش را ميبيند اين ديگر در عيوب ديگران نميپردازد، ميگويد خود من هم همين هستم. يعني چه؟ أنه من أبصر عيب نفسه؛ کسي که عيب خودش را ببيند، شغل عن عيب غيره؛ نمي¬شود به دنبال ديگران صفحه بگذارد، فلاني اين کار را کرد، آنجا رفت، اينجا رفت. و من تعري من لباس التقوي لم يستتر بشيء من اللباس, و کسي که خودش را استتار نکند، با لباس تقوا، هيچ چيز ديگري او را نميپوشاند.
انشاءالله خداوند توفيق معرفت و عمل به همه ما عنايت فرمايد.
و اما ادامه بحث:
حج اقساميدارد:
• حج مستحبي
• حج واجب
• حج نيابي
• حج بذلي
در بعضي کلمات گفتند حج مستحبي يا حج واجب کفايي. حج واجب عيني اين است کسي مستطيع شده و حج بر او واجب است، يعني نيابت بردار نيست و بايد خودش انجام دهد.
حج واجب کفايي يعني چه؟ مصداق اين حج اگر زماني فرا برسد به دليل مشکلاتي که در جهان اسلام به وجود ميآيد و مسلمانان نميتوانند حج واجب عيني را به جا آورند يا وضع اقتصادي آنها خوب نيست اينجا براي کساني که توان رفتن به حج را دارند، ولو حج واجب را انجام دادند، واجب عيني را ولي اينجا واجب است بروند، منتهي وجوب کفايي است، براي اينکه روايت داريم اگر زماني فرا رسيد که نعوذبالله مانند امروز شرايطي که در حجاز داريم اولاد بني اميه لعنه الله عليهم اجمعين مسلط شدن بر بيت الله الحرام و اين بلاها و مشکلات را به وجود آوردند و خلوت شد، مسلمانان ميترسند و احساس امنيت ندارند. در چنين شرايط يا مشابه آن در روايت داريم که وظيفه حاکم اسلامي است که از بيت المال عده¬اي را تجهيز کنند براي اينکه خانه خدا خلوت نماند اينها را اعزام کند. اين مصداق وجوب کفايي است.
يک واجب بذلي در حج داريم، يعني کسي بذل ميکند به شما و ميگويد شما به مکه برود و خرجت با من، حال يا همه خرج را ميدهد و يا پنجاه درصد خرج را و پنجاه درصد خرج با شماست که وقتي ضميمه شود شما مستطيع ميشويد و اين همان حج بذلي است.
بحثي که در اينجا هست اينکه آيا حج بذلي واجب است يعني براي فرد تکليف آور است اگر کسي به شما مراجعه کرد و گفت هزينه حج شما را پرداخت ميکنم، به عبارت ديگر آيه شامل اينجا ميشود؟
شما به شخصه استطاعت نداريد ديگري ميآيد و شما را مستطيع ميکند و الا من استطاع اليه سبيلا، صادق نيست. لذا بعضي از اصحاب به آنها نسبت داده شده مانند محقق حلي صاحب سرائر، ابن ادريس، صاحب جواهر، و ديگران. صاحب مدارک متعرض شدند و مرحوم سيد هم اشاره کردند که بعضي از اصحاب ميفرمايند با بذل حج واجب نميشود چون آيه شامل آن نميشود، آيه ميفرمايد: من استطاع، ظاهرش اين است که استطاعت شخصي باشد، از خودش داشته باشد نه اينکه کسي ديگر استطاعت را به او تزريق کند.
بنابراين از نگاه اصحاب اين است که حج بذلي استطاعت هست و مجزي است از حجه الاسلام بالاجماع، مرحوم صاحب جواهر ادعاي اجماع کرده، اجماعي محصل، منقول، ديگران هم مرحوم سيد صاحب مدارک ايشان نقل کردئند که مسئله اجماعي است و شکي در اين نيست که کسي که بذل ميکند مبذول له استطاعت در آن صادق است. بنابراين کساني که خواستند بذل صدق مالکيت نميکند، رواياتي که در مسئله رسيده سه نوع دليل در مسئله داريم:
1. آيه
2. رواياتي که در تفسير آيه وارد شده است که استطاعت زاد و راحله است و بعضي روايات تخليه سرب را اضافه کردند منتهي کلمه له دارد که حضرت فرمودند: يکون له الزاد و الراحله، بعضي اصحاب گفتند لام از له براي ملکيت است يعني مالک باشد، کسي که بذل ميکند، شما که مالک نيستيد و براي ديگري است لذا بايد مالک باشد.
3. دسته سوم از ادله کلمه لام ندارد، مانند روايات بذل که راوي سوال ميکند که اگر کسي آمد و از شخصي براي تشرف به حج دعوت کرد آيا حج کفايت از حجه الاسلام ميکند؟ حضرت فرمودند بله. اگر قبول نکرد حج بر عهده او مستقر ميشود و سال بعد چون بذل را قبول نکرد بايد خودش به مکه برود ولو متسکعاً.
وسائل الشيعه، جلد 11، باب 8، باب اشتراط وجوب الحج بوجود الاستطاعة من الزاد والراحلة مع الحاجة اليها، وتخلية السرب، والقدرة علی المسير، وما يتوقف عليه، ووجوب شراء ما يحتاج اليه من اسباب السفر.
عن محمد بن مسلم قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: قوله تعالی: ولله علی الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا؟ قال: يكون له ما يحج به ... الحديث .
حضرت فرمودند معناي استطاعت اين است که شخص چيزي را که کفايت کند به موونه حج در اختيار داشته باشد.
در اين حديث يكون له شامل بذل ميشود يا خير؟ بله شامل ميشود.
عن الحسن بن محبوب، عن العلاء بن رزين قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام وذكر مثله ، وزاد: قل فمن عرض عليه فاستحيی؟ قال: هو ممّن يستطيع.
پس اينها از مصاديق استطاعت است و اصحاب به اين روايات تمسک کردند.
وسائل الشيعه، جلد 11، باب 10، باب وجوب الحج علی من بُذل له زاد وراحلة ولو حمارا، ووجوب قبوله وان استحيی، ويجزيه عن حجة الاسلام.
پس مرحوم محدث در اين باب در عنوان آوردند:
1. وجوب الحج
2. و لو اينکه حداقل امکانات باشد، مثلاً مرکب از اسبهاي تندرو خراساني نيست و بسيار ساده است.
3. ووجوب قبوله وان استحيی؛ مثلاً کسي بازاري است و عنوان دارد اما استطاعت ندارد اما شاگردش يا همکارش پول داشته و بذل ميکند، اينجا لا حياء في الدين، بر تکليف الهي حيايي وجود ندارد.
4. ويجزيه عن حجة الاسلام؛ جاي حج واجب را ميگيرد.
1. عن محمد بن مسلم في حديث قال : قلت لأبي جعفر عليه السلام: فإن عرض عليه الحج فاستحيی؟ قال: هو ممّن يستطيع الحج ، ولم يستحيي؟! ولو علی حمار أجدع أبتر ، قال: فإن كان يستطيع أن يمشي بعضا ويركب بعضا فليفعل.
حضرت ميفرمايند اگر مرکبش، مرکبي نيست که شما را حمل کند، مقداري را با راکب و مقدراي را پياده برويد.
2. عن معاوية بن عمار قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: رجل لم يكن له مال فحج به رجل من إخوانه، أيجزيه ذلك عن حجة الاسلام، أم هي ناقصة؟ قال: بل هي حجة تامة .
ميگويد از حضرت سوال کردم که فردي خودش هيچ چيزي ندارد، ولي يک از دوستان او را با خودش برده است آيا کفايت ميکند و مجزي از حجه الاسلام يا کافي نيست؟ حضرت فزرمودند: بله اين حج کامل است.
3. وبهذا الإسناد عن أبي عبد الله عليه السلام في حديث قال: فإن كان دعاه قوم أن يحجّوه فاستحيی فلم يفعل فإنّه لا يسعه إلاّ أن يخرج ولو علی حمار أجدع ابتر.
حضرت فرمودند اگر گروهي از فرد دعوت کردند ولي خجالت کشيد و دعوت را اجابت نکرد، حضرت فرمودند: چنين وسعتي براي او نيست که رد کند مگر اينکه با اين گروه اعزام شود و لو اينکه وسيله نقليه او مساعد نباشد.
بنابراين آيا در صورت بذل حج بر مبذول له واجب ميشود يا خير؟
اصحاب فرمودند اجماعي است و صاحب جواهر و ديگران نقل کردند که واجب است و از حجه الاسلام کفايت ميکند.
حال انواع و اقسام بذل وجود دارد:
• گاهي به صورت تمليک است.
• گاهي اباحه است.
در باب بيع معاطات اصحاب بحث کردند که آيا در بيع معاطاتي تمليک است يا اباحه در تصرف است که مشهور اين است که تمليک است و بيع و شراء ميکنند و در بيع و شراء نقل ثمن و مثمن به بايع و مشتري تمليک است منتهي انشاء ندارد. فرقي که در معاطات است، در بيع واقعي قبلتُ و بعتُ وجود دارد، ايجاب و قبول اما در معاطاتي ايجا و قبول نداريم.
در مانحن فيه آيا کسي که بذل ميکند، بذلش مشروط به تمليک است يا خير؟ ميفرمايند خير شرط تمليک ندارد ولو اباحه باشد.
آيا بذل در جايي است که در بر باذل واجب شده باشد يا خير واجب نيست، وجوبش مثل اين است که شما بذل کرديد که پول حج را به کسي بدهيد که به مکه برود، اگر فرزند شما از سفر آمد، مثلاً به سوريه رفته حالا شما نگران هستيد و نذر ميکنيد که اگر پسر من از جبهه سوريه برگشت پول حج را به کسي بدهم و به مکه برود. آنجا که نذرکرديد بر شما واجب است، بذل واجب است اما در غير نذر بذل واجب نيست.
بنابراين اصحاب ميفرمايند فرقي ندارد بذل بر باذل واجب باشد يا نباشد، تملکي باشد يا اباحه. مصاديق تفاوتي ندارد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته