سلام علیکم و رحمت الله
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ
لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ
وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ
لَا
نُشْرِک بِاللَّهِ شَیئاً وَ لَا نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیاً. اللهم
صل علی رسولک و بشیرک و نذیرک و خاتم سفرائک و افضل انبیائک ابی القاسم
المصطفی محمد (ص) و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن
الدائم على أعدائهم أجمعین، من الان الى یوم الدین
عباد الله اوصیکم و نفسی بتقوی الله.
خودم و شمارا توصیه میکنم به رعایت تقوا.
از
آنجا که دیروز سالروز شهادت زهرای اطهر بود و به نظر میرسد شب دفن بیبی
دیشب قلمداد میشود و پیکر مطهرش دیشب با شرایط خاص و بینظیر به خاک سپرده
شد به حکم ادب خطبهی اول را به فرازی از زندگی این بانو اختصاص بدهیم.
در
مجموعهی زندگی این بانو به نظر میرسد چهار صحنه از همه صحنهی ها داغ
تر، آتشین تر و سوزناک تر بود. این صحنه صحنه ای است که بهعد از خطبهی
فدکیه که شاید بیش از سه ساعت طول کشید چون از نوع خطبه اینجور بر می آید.
زمان طولانی برداشت و به دنبال هم با اشعاری که بیبی قرائت کرد که یک
قصیدهی قرایی است که خود بیش از ده دقیقه باید زمان بردارد بیش از سه ساعت
خطبه طول کشید. بعد از اینکه خطبه تمام شد و به جرح شهود از سوی خلیفه
مواجه شده که آیدا از لحاظ قوانین نیازی به شهود نداشت. چون دست زهرا بر
فدک استیلا داشت و از لحاظ قانون ید اماره است. آن هم خلیفه طرف مقابل زهرا
نیست که بخواهد به دنبال شهود و بینه باشد. حالا خلیفه خودش را نقطه مقابل
زهرا دید و از زهرا دلیل خواست و زهرا سه بار ارائهی دلیل داد. یک بار
شوهرش را و اسماء بیت عمیس را برد. خلیفه گفت مگر نمیدانید برای شهود باید
دو مرد یا یک مرد و دو زن باشند که این بی ادبی خلیفه در برابر زهرای مرضیه
بود. چرا که زهرا اعرف و اعلم به مبانی دین از همگان بود. برای اتمام حجت
آمد عمیمن را و اسما بیت عمیس را علی مرتضی را حسن و حسین را با خودش برد
که آنها شهادت بدهند به اینکه ما دیدیم فدک در قالب نهله سالها در اختیار
زهرای اطهر بود چون واقعهی فدک مربوط به ششم هجری است و ماجرای جنگ خلیفه
با زهرا در قالب تحریم اقتصادی مربوط به دهم هجری است چهار سال فدک زیر نظر
زهرای اطهر بود.
منافع فدک که بین ۲۴ هزار دینار تا ۷۰ هزار دینار
عوائد بود و از عوائد اراضی کوفه بیشتر بود در این سالها در اختیار زهرا
بود. وقتی زهرا این افراد را برد خلیفه در مقام جرح برآمد گفت عمیمن که عرب
نیست. شهادت غیر عرب را نمیپذیریم. اسماء بیت عمیس هم که در دامن شما
زندگی میکند به نفع شما حرف میزند علی هم يَجُورُ إِلَى نَفْسِهِ یا به
تعبیر خود خلیفه و اما علی فتجر به النار
علی هم قطعا آتش را در تنوری
میریزد که از آن نان بپزد و در بیارد. حرف های بسیار سخیف و دور از ادب را
به زبان آورد و زهرای مرضیه بزرگوارانی به مثل: سید خدیر را و دیگران را هم
به عنوان شاهد برداشت و برد. اینجا بود خلیفه کلا از بیخ ارب شده. گفته
اصلا بحث نحله ای نیست. زمان پیامبر فدک در اختیار پیامبر بود به عنوان
حاکم و امروز هم حاکم من خستم و فدک در اختیار من است. کلا تغییر موضع داد
که همهی علمای منصف از اهل سنت و همهی علمای شیعه ایراد میگیرند بر
خلیفه که اگر فدک قصه اش این بود پس چرا دنبال شهود میگشتی؟ چرا ۳ مرتبه از
زهرای اطهر شاهد مطالبه کردی؟ که بعد سرآخر بیایی به یک حدیثی که هیچ کس
نشنید مگر خودت.
نَحنُ مَعَاشِرَ الأنبِیَاءِ لَا نُوَرِّث درهما و لا
دینارا. در هر حال سخت زهرای مرضیه خسته شد و خشمناک. عصبانی طوفانی با
بحران روحی. این یکی از صحنه های سخت زندگی این بانو است. او که همیشه در
مقام یادآوری از شوهر بزرگوارش با احترام یاد میکرد یا تعبیر میاورد
یاابالحسن یا تعبیر میکرد يَا ابْنَ أُمَّ یا تعبیر میکرد به مولای
تنها
تندی برخورد زهرای مرضیه در دوران زندگی با علی مرتضی اینجاست. وقتی خواست
بیاید به منزل علی در حیاط منزل بی قرار ناآرام ناراحت در حال قدم زدن است
برای اینکه بعد از رحلت پیامبر دو تا حق ضایع شد. حق امامت و ولایت علی و
حق فدک. به شکل معمول میبایست امیرالمؤمنین میرفت ایراد سخنرانی میکرد هم
از حق خودش دفاع میکرد و هم از حق زهرا اما چون شرایط بگونه ای بود که
برای حضرت امکان این کار وجود نداشت. زهرا رفت هم برای دفاع از حق خودش و
هم برای دفاع از حق شوهرش. حالا که مواجه شد با این برخورد سخیف عصبانی
ناراحت به سمت خانه دارد میآید علی هم در حیاط منزل در حال قدم زدن ناراحت
نگران چشم براه. تا زهرا وارد شد به دم در و در زد علی دوید و در را باز
کرد. چشم زهرا که به علی افتاد اولین تندی و آخرین تندی.
گفت یابن ابیطالب اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِینِ
وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِینِ نَقَضْتَ قَادِمَةَ الْأَجْدَلِ
فَخَانَکَ رِیشُ الْأَعْزَلِ .
نگفت یاابالحسن نگفت یابن ام نگفت مولای
گفت پسر ابوطالب
مثل
جنین زانو بغل کردی و چانه بر روی زانو گذاشتی و دست هارا گره زدی؟ و به
مثل انسان متهم خانه نشین شدی؟ مگر تو همان نبودی که پرهای بازهای شکاری
بلند را در هم میشکستی؟ شمشیر به غلاف کشیدی؟ لباس رزم از تن دور کردی؟
تعبیر هم کرد
فرمود نابخردان و پست گونه ها.
آنها بیایند حق تورا پایمال کنند و با من این برخورد را انجام بدهند. حضرت فرمود نظرت چیست؟ گفت بلند شو
حضرت
دید زهرا خشمناک است. برابرش نایستاد و رفت درون اتاق لباس رزم را بیرون
کشید هی به تن کرد و در آورد تا شد ظهر. صدای اذان که بلند شد او با لباس
رزم و با شمشیر آمد در حیاط زهرا هم در حیاط منظر قیام علی است. گفت زهرا
جان قیام کنم؟ فرمود بله. گفت الناس حدیث اهل بالاسلام
این دین بر این مردم نهادینه نیست من قیام کنم اسلام از بین میرود. چکار کنم میگویی قیام کنم؟
گفت اگر قیام کنی اسلام ازبین میرود؟ فرمود بله. گفت حالا که این است نه. صبر میکنیم.
و قالت والله لا حجرتک ابدا وَاللّهِ! لا كَلَّمْتُكَ أبَداً
دیگر
با او صحبت نمیکنم و دیگر دم نمیزنم. میسوزم و میسازم. این یک صحنهی تند
زندگی است. صحنهی حساس زندگی است. صحنهی دوم حساس زندگی عمیمن میگوید
من و ام سلمه خدمت بانو بودیم. من و اسما بنت عمیس خدمت بانو بودیم. حضرت
به ما فرمود بروید پسر عم را خبر کنید و بیاورید. امیرالمؤمنین خانه نبود.
میگوید ما رفتیم حضرت گویا مسجد بود به او خبر دادیم که زهرای مرضیه شما
را فراخواند. میگوید امیرالمؤمنین آمد. قالت فاطمه
يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي
من
شرایط روح و روانیم اینجوری به من الهام میکند وَ إِنَّنِي لَأَرَى مَا
بِي لَا أَشُكُّ إِلَّا أَنَّنِي لَاحِقَةٌ بِأَبِي سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ
فکر
کنم یک ساعت دو ساعت آن زمان وقتی که ساعت گفته میشد با ساعت الان فرق
میکند یعنی یک فرصتی کم در قید حیاتم و به پدرم ملحق میشوم.
وَ أَنَا أُوصِيكَ بِأَشْيَاءَ فِي قَلْبِي
یک
وصایای دارم سفارشاتی دارم خواسته هایی دارم در دلم است میخواهم با تو
خلوت کنم و ناگفته هارا این اواخر عمر با تو در میان بگذارم. قَالَ لَهَا
عَلِيٌّ أَوْصِينِي بِمَا أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ
هرچه
میخواهی دوست داری بگو من در خدمتم. حضرت کنار بستر نشسته بود بلند شد رفت
بالا سر بستر نشست. زهرا توان نشستن را ندارد. دیگر شرائط نامناسب جسمی بر
او حاکم است. سر زهرا را بلند کرد گذاشت روی سینهی خودش.فَجَلَسَ عِنْدَ
رَأْسِهَا
گفت خانه را و اتاق را خلوت کن. وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ
آنهایی
که در داخل اتاق بودند همه را بیرون کرد گفت به من هرچه دوست داری بگو من
عمل میکنم. بسیار بسیار سخن جان سوزی است. گفت: يَا ابْنَ عَمِّ مَا
عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ
عَاشَرْتَنِي
اول جواب مرا بده. من در طی این دوران زندگی مشترک ۳ تا پیمان با خدا بستم.
یک به تو دروغ نگویم. من همسر زندگی هستم با تو روراست باشم و این کار را انجام دادم.
دو
به تو خیانت نکنم. امینه ی تو باشم. هم نسبت به بچه هات هم نسبت به مال و
اموال و زندگی ات و هم نسبت به اسرارت. که قرآن میگوید همسران لوط
نتوانستند به تعهد عمل کنند. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا
امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ
عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا
سه سعی کردم هیچ وقت بر خلاف میلت رفتار نکنم وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي
در
عین حال وظیفه ام بود که بگویم مرا حلال کن. خواستم با تو در اتاق خلوت
کنم و از تو استحلال کنم. مرا حلال کن. فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ
أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً
مِنَ اللَّهِ
زهرا آنچه که من از تو دیدم شناخت خدا از همه بالاتر
بر
و نیکی به مردم از همه بیشتر و تقوی و پاکیزگی از همگان بالاتر و داشتن
نفس کریمه و اکرم و تورا از همه خدا ترس تر من دیدم. من چیزی در تو خلاف
ندیدم که تا بخواهم حلالت کنم. تو حلال مطلقی. چون خلافی از تو مشاهده نشد.
فَقَدْ عَزَّ عَلَيَّ بِمُفَارَقَتِكِ
فقط
زهرا دلم به تو خوش بود. بعد از رحلت پیامبر من پشتم به تو گرم بود.
آرزویم به تو بود. ولی الان دیگر تمام بال و پرم سوخته میشود. وَ اللَّهُ
جَدَّدَ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اللَّ
مثل زمان رحلت پیامبر برایم
شده است. هیچ راهی برای من نماند. وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكَ وَ فَقْدُكَ
رحلت تو خیلی برایم سنگین است. فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ
رَاجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ
أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا
هیچ چیز نمیتواند این مصیبت را جبران کند. و راه چاره ای هم برای من وجود ندارد. شروع کردند خانم با آقا وصیت کردن
۱۵ بند وصیت دارد یکی از انها این است
و لا تصح فی وجوههما
در
فراق من بچه ها بهانه میگیرند بی قراری میکنند بی تابی میکنند زجه و
ناله سر میکنند شب و نیمه شب خواب را از تو میربایند اما درخواستم این
است به صورت حسن و حسین یک وقتی داد نزن. چرا به زینب و ام کلثوم نگفت؟ چون
معمولا پدران به دختران داد نمیزنند. ضمن اینکه دختران کوچک بودند. چهار
ساله و سه ساله یا دو ساله. خیلی عبارت عجیبی است. یابن ام، لا تصح فی
وجوههما فانهما یفقدان جدکما مذا
دیروز جد را از دست دادند پیامبر را از
دست دادند و فردا مادر را از دست میدهند. قطعا برایشان سنگین است دو
پشتوانه ی محکم را در همین مدت کوتاه شاهد از دست دادن هستند. این نکتهی
دوم بود صحنه ی تلخ زندگی یا صحنه ی شدید زندگی زهرای مرضیه و علی مرتضی.
نکته
ی سوم این صحنه است که آقا به مثل دیشب نیمه ی شب بدن زهرا را حالا به چه
شکلی تشییع کردند چجوری شو نمیدانیم ولی آورد کنار قبر زهرای اطهر.
رو کرد به پیامبر گفت السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِک النَّازِلَ فِی جِوَارِک
این سلام هم از خودم است و هم به نمایندگی از زهراست. وَ السَّرِیعَةِ اللَّحَاقِ بِک
دختری که در کوتاه زمان به تو ملحق میشود
قَلَّ یا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیتِک صَبْرِی
یا رسول الله دیگر صبرم لبریز شد
وَ رَقَ عَنْهَا تَجَلُّدِی
دیگر جسمم توان تحمل این غم را ندارد. گفت و گفت تا رسید به اینجا. گفت که یا
رسول الله من چیزی نمیگویم آنچه بر دخترت روا شده من این نکته را خدمتتان به عرض میرسانم.
وَ سَتُنَبِّئُک ابْنَتُک بِتَضَافُرِ أُمَّتِک
یا رسول الله زهرا با تو خیلی حرف برای گفتن دارد آن هم از امت جفاکار تو. بِتَضَافُرِ أُمَّتِک
برای چی؟
عَلَى هَضْمِهَا
خواستن فاطمه را بشکنند له و لورده کنند. خورد و خمیر کنند. هضم
شما میگویید غذا هضم شد. امیرالمؤمنین دارد در سخن با پیامبر میگوید
بِتَضَافُرِ أُمَّتِک عَلَى هَضْمِهَا
خاستند فاطمه را هضم کنند.
فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ
فاطمه
لب سنگین است. فاطمه خودش لب وا نمیکند. به من علی از درد هایش نمیگفت.
به من علی از مصائبش نمیگفت. صورت کبودش را از من پنهان میکرد. به تو هم
قطعا نمیگوید.
فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ
فاطمه را سوال پیچ کن بگو چرا دستت اینجور است؟ بگو چرا صورتت اینجور است.
این یک بخشی از صحنه بود
صحنه ی تلخی برای امیرالمؤمنین .
صحنه
ی چهارم صحنه ای است که آقا شبها بچه ها را به خواب میبرد آرام میکرد
بچه هارا و بعد هم بلند میشد و میرفت سر قبر فاطمه چون بیبی سفارش کرد
مرا شبها تنها نگذار بیا به سراغ من. میرفت سر قبر چه میگفت با زهرای مرضیه
نمیدانم اما گاهی چنان غم بر سینه ی امیرالمونین سنگینی میکرد که میگفت:
نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ
الزَّفَـرَاتِ
ای کاش این نفس من که میآید بیرون دیگر برنگردد. علی
همینجا جان ببازد و همانجا نقش زمین بشود. لَا خَیرَ بَعـدَكَ فِی
الحَیـاةِ وَ إِنَّمَا أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی
فاطمه بعد از تو زندگی برایم چه ارزشی دارد؟
این
هم صحنه ی چهارم زندگی امیرالمؤمنین است. باید تسلیت بگوییم به پیشگاه
بقیه الله اعظم رهبری معزز انقلاب و همهی دلدادگان و علاقه مندان به زهرای
اطهر و به شما برادران و خواهران که این ایام انصافا نسبت به ارادت زهرای
اطهر سنگ تمام گذاشتید. تجمع فاطمی اینجا راوند جاهای مختلف کل کشور در این
منطقه بسیار و بسیار تحسین برانگیز.
انشالله پاداش شما رضایت بقیه الله نسبت به شما و ما باشد.
إنّهُ أحسَنُ الحَديثِ و أبلَغُ المَوعِظَةِ کِتابُ الله
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ﴿١﴾
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ﴿٢﴾
إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿٣﴾
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد
لله و الصلواة و السلام علی رسول الله حَبِیبِ إِلَهِ الْعَالَمِینَ
أَبِی الْقَاسِمِ المصطفی مُحَمَّدِ. اللهم صلی علی امیرالمؤمنین (ع) و صل
علی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ سَیدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وصل علی سبطی
الرحمه و امامی الهدی الحسن و الحسین وصل علی ائمه المسلمین علی بن الحسین و
محمد بن علی و جعفربن محمد و موسی ابن جعفر و علی ابن موسی و محمد ابن علی
و علی ابن محمد و الحسن بن علی وحجة ابن الحسن المهدی صلواة الله و سلامه
علیهم اجمعین اللهم انا راضین بهم ائمه فرضنا لهم انک علی کل شیء قدیر.
با توصیهی مجدد به تقوا مناسبت ها را یادآوری کنیم.
یکشنبه ۱۹ دی ۶ جمادی الثانی قیام خونین مردم عزیز و شریف قم در سال ۵۶
دوشنبه سالروز شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر در سال ۱۲۳۰ در فین کاشان و
چهارشنبه سالروز تشکیل شورای انقلاب به فرمان امام امت در سال ۵۷
رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۲۹ اسفند ۹۵ دربارهی حضرت صدیقه طاهره عبارتی را به کار برد خیلی عبارت عمیق.
فرمود او رهبر واقعی با جهاد نمونه است.
فهم
این تعبیر عالمانه گام بسیار مهمی در شناخت شخصیت الهی این بانو را به
دنبال خواهد داشت. بانویی که به بیان معصومین الگوی حرکت ۲۵۰ سالهی نهاد
امامت است. اگر در مدینه از آقا اباعبدالله تقاضای بیعت میشود و آقا
اباعبدالله چنین جواب میدهد: أَلَا وَإنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ
رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیهَاتَ مِنَّا
الذِّلَّه یأْبَی اللَهُ ذَلِک لَنَا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ،
وَحُجُورٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ،
من چجوری میتوانم بیعت کنم که نه خدا به من اجازه میدهد نه پیامبر به من اجازه میدهد و نه آن دامن پاک و پاکیزه ی مادر.
میشود مکتب فاطمی.
اگر آقا بقیه الله اعظم اینجوری مطرح میکند:
إنَّ لِي في إبنَةِ رَسولِ اللّه ِ اُسوَةٌ حَسَنةٌ
مادر ما برای ما اسوه هست
میشود مکتب فاطمی!
اگر آقا امام عسکری میگوید:
«نَحْنُ حُجَجُ اللّهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ أُمُّنَا [جَدَّتُنَا] فَاطِمَةُ حُجَّةُ اللّهِ عَلَیْنَا»
میشود مکتب فاطمی
ما باید ببینیم قیام زهرای اطهر در چه شرایط و در کدام بستر صورت گرفته است.
خطبهی دوم خطبهی تحلیلی سیاسی است.
خطبهی اول من خطبهی تبیین زندگی فاطمی بود.
نبی مکرم فرمود: أنا أقاتل على تنزيل ، وعلي يقاتل على تأويل
فرمود: دوران تاریخ اسلامی به دو عصر تقسیم میشود. عصر تنزیل و عصر تأویل
فرمود:
من جنگم مربوط به همان مدت کوتاه ده سالهی تنزیل است. اما علی جنگش برای
مدت طولانی از تاریخ رحلت پیامبر تا قیام بقیهالله و حتی بعد از قیام
بقیهالله دوران تأویل است.
یعنی چی؟
یعنی در مقابل من کفر است و
کفار، مشرکین هستند، صنادید قریش هستند اما در برابر علی کفر نیست. در
برابر علی اسلام هست ولی اسلامِ در پوشش نفاق.
أنا أقاتل على تنزيل ، وعلي يقاتل على تأويل
کتاب شریف خصال جلد دو صفحهی ۶۵۰.
خیلی حرف است.
خطبهی
دوم برای تشخیص زمان تنزیل و زمان تأویل است. این که ما در خطبهی فدکیه
از زبان زهرای اطهر میخوانیم؛ فَلَمَّا اخْتارَ اللّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ
أَنْبِيائِهِ وَ مَأوی أَصْفِيائِهِ
زمانی که ذات اقدس ربوبی اراده اش
بر این تعلق گرفت که نبی مکرم اسلام را به مأوای انبیا ببرد به جایگاه
اصفیا ببرد ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدِّينِ
تا
پیامبر چشمش روی هم رفت در بین شما خار و تیغ نفاق ظاهر شد و جامهی
اسلام، حشمت و عظمت و کیان اسلام کهنه شد. چیز دیگری بوجود آمد.
این سخن زهرای اطهر است.
ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ
تشخیص زهراست. تشخیص زهرا آنقدر بالاست که خدا به رضای او راضی است و به خشم او خشمناک.
همه ازین سمت در ارتباط با خدا هستند. به رضای خدا راضی هستیم و به خشم خدا خشمناک.
اما به زهرا که میرسد از آن سمت است
خدا به رضای او راضی است و به خشم او خشمناک.
انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها
به فرموده ی پیامبر اکرم.
چه اتفاقی افتاد که اینجوری شد.
که امیرالمؤمنین وَ قَد فُتِحَ بابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اَهْلِ الْقِبْلَه
زمان
من جنگ بین اهل قبله هست. آن ها اذان میگویند اینها هم الان میگویند.
آنها قرآن میخوانند اینها هم قرآن میخوانند. آنها نماز جماعت دارند اینها
هم نماز جماعت دارند.
چجوری باید تشخیص داد جبههی حق کدام است؟
الان در جامعهی ما دو نوع اسلام حضور دارد و وجود دارد.
اسلامی که به تعبیر امام امت میشود اسلام آمریکایی.
اسلامی که به تعبیر امام امت میشود اسلام ناب محمدی(ص).
این لازم نیست که اسلام ناب پیامبری مربوط به شیعه باشد نه. در بین شیعه هم رهبری معظم انقلاب فرمود: ما دو نوع شیعه داریم؛
شیعهی انگلیسی و شیعهی محمدی(ص).
امیرالمؤمنین در آن خطبه فرمود:
لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ
همگان چشم بصیرت ندارند. به خوبی نمیتوانند بفهمند. سه سرمایه لازم است ؛ بصیرت؛ حوصله و صبر و آگاهی به مواضع حق.
پیامبر از دنیا رفت. پیامبر اواخر عمر شریفش پرچمی برافراشت. بلندترین پرچم و مهم ترین پرچم به نام پرچم غدیر.
تا چشم پیامبر روی هم رفت جمع شدند پرچمی برافراشتند به نام پرچم سقیفه.
کی باید تشخیص بدهد کدام پرچم، پرچم حق است و کدام پرچم، پرچم باطل؟
اما باطل آشکار نه. باطل پنهان
باطل مخلوط، باطل در لباس حق.
گرگ در لباس میش.
کی باید تشخیص بدهد؟
این زهرای مرضیه است که بفرمایند: و ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّین
لباس
دین حشمت دین عظمت دین کیان دین کهنه شد. در همین روزهای اول و نفاق
نمایان شد. ما دو تا دورهی تاریخی داریم؛ دورهی تاریخی تنزیل مربوط به
زمان پیامبر و دورهی تاریخی تأویل
در دورهی تاریخی
ی تأویل این
شکل بود که امیرالمؤمنین فرمود: حق و باطل را با هم درمی آمیختند و به خورد
مردم میدادند. با این شیوه شیطان بر مردم میتوانست تسلط پیدا کند.
حدیث دیگر بخوانم تا روشن بشود.
نبی مکرم اسلام فرمود: بعثت بین جاهلیتین
من در بین دو جاهلیت مبعوث شدم.
جاهلیت اولی و جاهلیت ثانی.
بعثت بین جاهلیتین الأخراهما شر من أولاهما
جاهلیت دوم خیلی بدتر از جاهلیت اول بود. خیلی بدتر از جاهلیت اول.
جاهلیت اول جبهه اش مشخص بود. بولهب بود. بوسفیان بود. بوجهل بود. یا به تعبیر بسیار حساس آقا امام صادق(ع) که اینجوری تعبیر میکند؛
فرمود زمانی که مهدی ما میآید
آن
لقب خاصش را میگوید منتها من آن لقب خاصش که در برابرش به حکم ادب بلند
میشویم را نمیگویم. فرمود وقتی او میآید؛ اِذا قامَ اِستَقبَلَ مِن
جَهلَةِ النّاسِ
مواجه با نادانی و جهالت مردم میشود.
اَشَدَّ مِمّا اِستَقبَلَه رَسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلّم مِنَ الجاهِلِیَّةِ
جاهلیت زمان امام زمان خیلی شدید تر از جاهلیت زمان پیامبر اسلام است. امام صادق دارد میگوید.
چرا؟ فرمود:اِنَّ رَسُولَ اللّهِ اَتی النّاسَ وَ هُم یَعبُدُون الحِجارَةَ وَ الصُّخُورَ وَ العیدانِ وَ الخَشَبَ المنحُوثَةِ
وقتی
پیامبر مبعوث به رسالت شد با افرادی مواجه شد که سنگ پرست بودند. کلوخ
پرست بودند. چوب های نجاری شده را در قالب خدا در میآوردند و در برابرش
پرستش میکردند. چوبهای تراشیده را!
مجسمه های چوبین را میپرستیدند.
این
حداکثر نادانی و جماقتشان بود اما وقتی امام زمان قیام میکند شروع
میکنند قرآن به رخ امام زمان کشیدن. آیات را به تأویل برآمدن. با هربهی
تأویل علیه بقیهالله قیام کردن. و این کار سختی است رنگ دینی به مخالفتشان
میدهند
شما الان حساب کنید اگر یه منبری خطای منبر داشته باشد انحراف
منبر داشته باشد منبرش اعتماد مردم را امید مردم را نشاط مردم را بخواهد در
هم بشکند به او بخواهی تذکر بدهی برای حرف هایش تأویل دارد یک مداح به
نوعی بخواند که خواندنش بوی شرک بدهد که گاهی داریم خدا میداند. به او
تذکر بدهی بگویی این شعر بوی شرک میدهد زیبا نیست برای اهلالبیت. شروع
میکند تأویل کردن. به یک هیات بگویی این کارت کار مناسب نیست در خور شان
نیست زیبنده نیست به عظمت اهل بیت نیست. شروع میکند برای کار خودش تأویل
داشتن.
در صدر اسلام بعد از رحلت پیامبر با تأویل آمدن به جنگ علی
در بین خوارج ۳ هزار حافظ کل قرآن هستند از ۱۵ هزار نفر. بعضی نوشته اند ۵ هزار نفر حافظ کل قرآنند.قران را به جنگ علی آوردند .
قرآن ساکت را به جنگ قرآن ناطق آوردند. در جنگ صفین ۴۰. قرآن را به جنگ علی آوردند. ایم میشود جنگ تأویل.
کار کار سختی است تنها کسی که در میدان مبارزه میتوانست به خوبی از پس مبارزه بر بیاید زهرای اطهر بود.
زهرای
اطهر بود که توانست نهاد امامت و ولایت را وصل به نهاد رسالت و نبوت کند.
وگرنه دیگران خواستند این وسط فاصله ایجاد کننده و بگویند بعداز پیامبر وصی
و جانشینی وجود نداشت یک خلافت انتخابی بوجود آمد بین این دو نهاد داشتند
فاصله میانداختند. زهرای اطهر بود که شرائط زمان را در خطبه به زیبایی
ترسیم کرد و با محاکمهی دستگاه حاکمه زمان تخلف اشکارشان را برای مردم به
راحتی بازگو کرد. باید اعتراف کنیم والله العظیم افتخار شیعه گری ما به
برکت وجود نازنین زهرای اطهر و خطبهی فدکیه ی این بانوست و لذا او شد سر
مشق حسین که بگوید من اگر بخواهم بیعت کنم آن دامن پاک مرا نمیگذارد و
چنین تعبیر کند بفرمایند: زهرا برای همگان حتی و حتی برای پدر و شوهر
افتخار رهبری و مدیریت داشت. امیرالمؤمنین شرایطش به گونه ای نبود که
بتواند حقایق را در زمان خودش دفاع کند و این زهرا بود که به دفاع برامد.
آخر عرضم سلیمان کتانی میگوید
ای بتول تو کی بودی به کجا رسیدی که نبوت هم مفتخر به فرزندی توست. تو میشوی ام ابیها.
تشکر
میکنیم از همهی عزیزانی که فاطمیه را به معنی واقعی کلمه توانستند احیا
کنند و به شایستگی در مقام ارادت به این بانو برآمدند خدا را قسم میدهیم
به حق این بانو قلب جریحه دار فرزندش بقیهالله را نسبت به همهی ما راضی
کند.
إِنَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ وَ أَبْلَغَ الْمَوْعِظَةِ- کتَابُ اللَّهِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿۲﴾
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾
اَللَّهُمَّ انْصُرْ اْلإِسْلَامَ وَالْمُسْلِمِینَ و انصر من نصر الدین
وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَ المؤمنین
اللهم اید حماة الدین لا سیما زعیمنا و قائدنا الامام خامنه ای