حجت الاسلام سید سعید حسینی در بازدید و دیدار با دانش آموزان دبیرستان شاهد حضرت ابوالفضل ع اظهار داشت : پیامبر اسلام ص در روز غدیر خطبه ای خواندند و فرمودند، من از میان شما می روم ولی کتاب خدا و اهل بیت من دو امانت است که نزد شما می گذارم ولی تعابیر پیامبر از قران و عترت متفاوت است ( إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بهما لَنْ تَضلُّوا أبَداً و إنّهما لَنْ یَفْتَرِقا حَتى یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ) دو امانت پیامبر ص را اصطلاحاً ثقلین می گوئیم. ثقل یعنی گرانبها، سنگین، و ثقلین، یعنی دو چیز گرانبها. به قر ان، ثقل اکبر و به عترت، ثقل اصغر می گویند. حضرت امام ره در اول وصیت نامه خود آورده اند اما امام ره قران را ثقل اکبر، اما عترت را ثقل کبیر نام نهاده اند. و این جا این سوال پیش می اید، که پیامبر ص چرا قران را ثقل اکبر نامیده است، و عترت را ثقل اصغر، مگر دوازده معصوم با قران مساوی نیستند. کتابی بنام پرسش و پاسخ دانشجویی که چهل جلد است و به سوالات پاسخ می دهند. در جلد بیستم، دانشجویان، این سوال را از ایت الله جوادی آملی پرسیده اند و ایشان جواب داده است.
امام جمعه کاشان در ادامه گفت : ایت الله جوادی املی می فرمایند : این تعبیر و تقسیم اکبر و اصغر مربوط به دنیا می باشد، در دنیا این عترت، حافظ دین هستند و جان خود را برای دین که همان قران است فدا می کنند تا دین و قران بمانند، یعنی امام حسین و اهل بیتش شهید شدند تا دین بماند، علی ع 25 سال خانه نشینی را تحمل نمود تا دین بماند، و بقیه ائمه هم همینطور، در دنیا عترت،. دین و قران را حفظ می کنند لذا به قران ثقل اکبر و به عترت ثقل اصغر می گوئیم، کوچکتر فدا می شود تا بزرگتر بماند
وی افزود : اما در آخرت،. نور قران با نور عترت مساوی هستند. یکی از اعتقادات ما بحث معاد است که در اصول کافی بحث شده است و در زیارت آل یس اعتقادات و عقاید خود را از جمله معاد را به امام زمان ع و خدا امانت می دهیم چون امام زمان ع امانت دار است و لحظه ای که نیاز داریم به ما بر می گرداند ، می گوئیم، امام زمان تو را شاهد می گیرم، خدا یکی است، پیامبر نبی، علی و یازده فرزندش امام بر حق، صراط، میزان و معاد و... حق است ( أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ لَاحَبِيبَ إِلّا هُوَ وَأَهْلُهُ، وَأُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، وَمُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُوسىٰ حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، و بع می گوئیم،وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَأَنَّ ناكِراً وَنَكِيراً حَقٌّ، وَأَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعْثَ حَقٌّ، وَأَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْمِيزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعِيدَ بِهِما حَقٌّ .) زیرا، شیطان در لحظه ای که نیاز داریم، انسان را وسوسه می کند تا با ایمان از دنیا نرود. شیطان قسم یاد نموده که همه افراد را گمراه نماید بجز انسان های مخلص را ( قَالَ فَبِعِزَّتِک لاُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلا عِبَادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ) و یکی از جاهایی که شیطان برا گمراه نمودن انسان ها می اید موقع جان دادن انسان است.
حجت الاسلام حسینی در رابطه با فریب شیطان بیان داشت : کتابی بنام سه دقیقه در قیامت در موقعی که حاج قاسم در حیات بودند و در چاپ های بعدی، حاج قاسم را در خواب دیدند و گفتند چه خبر؟ و حاج قاسم گفت همانگونه ایست که کتاب سه دقیقه در قیامت بیان کرده است. این کتاب را یک رزمنده مدافع حرم در سه دقیقه ای که در کُما بوده و مطالب را می بیند می نویسد. در این کتاب امده است، در بیمارستا دیدم،. موقعی که یک نفر در بیمارستان می خواست جان بدهد شیاطین تلاش وسیع می نمودند که ( لا اله الا الله) را نگوید. اما اگر بالای سر ان شخص قران خوانده می شد یا سوره ( یس، ص، صافات) خوانده می شد، شیاطین می رفتند و ملائک می امدند و این مستحبات دقیقاً در روایات ما امده است.
وی در داستان دیگری افزود : آیت الله دستغیب در جلد اول کتاب گناهان کبیره و در بخش عاق والدین صفحه ۱۳۵ به روایت یک داستان می پردازد. رسول خدا (ص) بر بالین جوانی که در حال احتضار بود حاضر گردید، آن حضرت کلمه شهادت را به او تلقین فرمود لیکن جوان نتوانست بگوید، پرسید: آیا مادر دارد؟ زنی که نزد او بود عرض کرد بلی من مادر او هستم. فرمود: آیا بر او غضبناکی؟ گفت آری شش سال است به او حرف نزده ام، پس آن حضرت خواهش فرمود از او راضی شود. مادر به خاطر پیامبر ص از جوان درگذشت زبان آن جوان به کلمه توحید باز شد و حضرت به او فرمود: چه می بینی؟ گفت مردی سیاه و زشت روی بد بوی، مرا رها نمی کند . حضرت جمله ای یادش دادند خواند و عرض کرد:می بینم مردی سفید رنگ خوش روی، خوشبوی و خوش منظر رو به من آورد و هیولای مهیب اولی از من دور شده، فرمود: همان جمله را تکرار کن پس از آن گفت آن هیکل موحشه به کلی محو گردید. پس آن حضرت شاد شد و فرمود: خدا او را آمرزید آنگاه جوان از دنیا رفت.
امام جمعه کاشان گفت : راهکار شیطان این است که هر کس به آن چیزی که علاقه دارد موقع جان کندن جلو چشم او می اورد. حضرت امام به نوه خودش آسید علی خیلی علاقمند بود اما در چند روز آخر، فرمودند علی را پیش من نیاورید، راه ورود شیطان را حضرت امام بست.
وی در بیان خاطره ای از اثر دعای مادر و در توصیه به دانش آموزان گفت : یکی از دوستان روحانی تعریف نمود، در تهران منتظر ماشین بودم که خودرویی مدل بالا ایستاد و راننده از نظر ظاهر با ما هم متفاوت بود و تعارف ومود که سوار ماشین شوم . سوار شدم و علت را پرسیدم، راننده گفت، من شیطان پرست بودم و به اسلام و تشیع اعتقاد نداشتم ولی مادرم همیشه بعد از نماز از خدا هدایت مرا درخواست می کرد. من جذب گروه شیطان پرستان شده بودم. وقتی پدرم از دنیا رفت آزادی من بیشتر شد و من مسئول گروه موسیقی شدم و غرق در نجاست، ولی مادرم نا امید نشد و دعا می کرد، ( این را بدانید، دعای پدر و مادر در حق فرزند مانند دعای پیامبر ص در حق امتش مستجاب است، دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ کدُعَاءِ النَّبِی لِأُمَّتِهِ ) تا این که شبی، قیامت و جهنم خودم را در خواب نشانم دادند انقدر قیافه ام وحشتناک بود که وقتی از خواب بیدار شدم از ترس 48 ساعت هیچ چیز نخوردم و بعد به مادرم گفتم خدا دعای تو را مستجاب کرد. این قدرت دعای والدین است و به پدر و مادر خود التماس کنید تا به شما دعا کنند
امام جمعه کاشان در رابطه با احسان به پدر و مادر در بیان داستان گاو بنی اسرائیل اشاره کرد و گفت : پسری در قوم بنی اسرائیل به پدر و مادر خود احترام میکرد. در یکی از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودی برایش پیش آمد، ولی مغازهاش بسته بود و کلید مغازه نزد پدرش بود و پدرش نیز در آن وقت خوابیده بود. فروختن کالا، بستگی به بیدار کردن پدر داشت، تا کلیدی را که در نزد پدر بود بگیرد. مرد نیکوکار آن معامله پرسود را به خاطر بیدار نکردن پدر، انجام نداد و مشتری رفت. وقتی پدر بیدار شد و از ماجرا اطّلاع یافت، از پسر مهربانش تشکّر کرد و گاوی را که داشت به پسرش بخشید و گفت: «امیدوارم خیر و برکت بسیار، از ناحیه این گاو به تو برسد. از سوی دیگر یکی از جوانان نیک بنیاسرائیل از دختری خواستگاری کرد، به او جواب مثبت دادند، پسرعموی او که جوان آلوده به گناه بود، از همان دختر خواستگاری کرد. خواستگاری او را رد کردند، او کینه پسرعمویش را به دل گرفت تا اینکه شبی او را غافلگیر کرده و کشت و جنازهاش را در یکی از محلّهها انداخت. فردای آن روز کنار جنازه آمد و با گریه و داد و فریاد، تقاضای خون بها کرد و گفت: «هر کس او را کشته، خون بهایش به من میرسد، و اگر قاتل پیدا نشد، اهل آن محل باید خون بها را بپردازند.نزد موسی ـ علیهالسلام ـ آمدند تا او از خدا بخواهد قاتل را معرّفی کند، موسی ـ علیهالسلام ـ حلّ مشکل را از درگاه خدا خواست، خداوند دستوری به او داد، موسی ـ علیهالسلام ـ آن دستور را به قوم خود چنین بیان کرد: خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را ذبح کنید و قطعهای از بدن آن را به مقتول بزنید، تا زنده شود و قاتل را معرّفی کند و درگیری پایان یابد. به موسی گفتند: «از خدا بخواه برای ما روشن کند که این ماده گاو، باید چگونه باشد؟»
موسی: خدا میفرماید: ماده گاوی که نه پیر و از کار افتاده، و نه جوان باشد، بلکه میان این دو باشد، آنچه به شما دستور داده شد زود انجام دهید. بنیاسرائیل: از خدا بخواهد که چه رنگی داشته باشد. موسی: خداوند میفرماید: گاوی زردرنگ که رنگ آن بینندگان را شاد سازد. بنیاسرائیل: از خدا بخواه بیشتر توضیح دهد، زیرا چگونگی این گاو برای ما مبهم است، اگر خدابخواهد ما هدایت خواهیم شد.
موسی: خداوند میفرماید: گاوی باشد که برای شخم زدن رام نشده، و برای زراعت آبکشی ننموده است و هیچ عیب و رنگ دیگری در او نیست. بنیاسرائیل: اکنون مطلب روشن شد. حقّ مطلب را برای ما آوردی. (مضمون آیات ۶۷ تا ۷۱ سوره بقره.) بنیاسرائیل به جستجو پرداختند تا گاوی را با همین اوصاف بیابند، سرانجام چنین گاوی را از خانه همان مرد نیکوکاری که به پدر و مادر احترام میکرد و پدرش گاوی به او بخشیده بود یافتند، آن گاو را پس از چانهزنیهای مکرّر به قیمت بسیار گران یعنی به پُر بودن پوست آن از طلا، خریدند و گاو را آوردند. به دستور موسی ـ علیهالسلام ـ آن گاو را ذبح کرده، دم او را قطع کردند و به مقتول زدند، او به اذن خدا زنده شد و گفت: «فلان پسرعمویم که ادّعای خونبهای مرا دارد، قاتل من است.»
حجت الاسلام حسینی در ادامه و در بحث ثقل اکبر و اصغر خاطر نشان نمود : در قران، خدا می فرمایند : ( وَالصَّافَّاتِ صَفًّا ) گروه های مختلف در صف می ایستند، صف انبیا، صف صالحین، صف مجاهدین،. صف شهدا، صف متقین و صف اولیای خدا و.. ناگهان همه می بینند یک موجود بسیار نورانی آمد و هر کس دید می گویند این نور متعلق به ما می باشد ولی از همه صف ها و انبیا معمولی عبور می کند تا به وجود مقدس پیامبر ص می رسد و. می بینند با نور پیامبر ص و دوازده امام معصوم یکی شد. و ان نور قران بود. پس مطلبی که در اول سخنانم در رابطه با ثقل اکبر و اصغر گفتم، این برای دنیا می باشد، اما در اخرت نور قران و عترت مساوی می شود.