در ادامه شرح آیات قران امروز آیه سیزده بقره را شرح می دهیم، قران می فرماید، « وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ۗ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَٰكِنْ لَا يَعْلَمُونَ » وقتی به بعضی می گویند بخدا و قران ایمان بیاورید، می گویند، مگر ما سفیه هستیم که ایمان بیاورید، ، خدا می فرماید، آن کسی که سراغ دین نمی آید سفیه است و خودش نمی داند.
گفتیم،. به تعبیر استاد مطهری جهل بسیط و جهل مرکب داریم. جاهل بسیط نمی داند و خودش هم می داند که نمی داند، مشکل این فرد، زود برطرف می شود. دنبال علم می رود. اما جهل مرکب، علاجش مشکل است چون خود را عالم می داند. ایت الله جوادی املی در جلد دوم تسنیم می فرماید، این انسان منافق عقلش اسیر شده است، توسط، وهم، خیال ، خشم و غضب اسیر شده است، عقل باید در وجود انسان امیر باشد، اما در انسان منافق، عقل توسط وهم، شهوت و غضب اسیر است، پس او، امیر کاذب را عقل می پندارد. عقل باید امیر باشد، ولی امیر کاذب و دروغین فرمانده می شود. بعضی از بزرگان این ایه را با امروز پیونده زده اند و می گویند، یکی از شیوه های منافقین این است که شما مومنین را تحقیر می کنند. دین را سفاهت می دانند. خانم محترم و مومن با چادر، با مقنعه، با مانتو و روسری، کامل است ولی آن را سفاهت معرفی می کنند. این کار منافقانه است. دین را سفاهت می دانند.
وی افزود: این سوال وجود دارد که منافقین صدر اسلام آیا از ابتدا منافق بودند و یا بتدریج منافق شدند؟ ایت الله جوادی می فرمایند، دو دسته بودند، ١_ دسته ای ابتدا، ایمان آوردند ولی وقتی اسلام پیش رفت، متوجه شدند اسلام با منافع و اغراض دنیایی انها نمی سازد ، لذا ایمان ظاهری را حفظ کردند، مانند ما شهادتین را می گفتند ولی قلباً کافر بودند. در سایه دین، به مبارزه با دین پرداختند، به تعبیر سوره منافقون ایه دو « اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً.» قسم های خود را، برای نفاقشان سپر کردند.
٢ _ دسته دوم، و به تعبیر شهید مطهری در کتاب آشنایی با قران جلد دوم صفحه نود و هفت، می فرماید، دسته اول از همان آغاز کافر بودند ولی تظاهر به ایمان می کردند، ایمان آنها، ایمان نفاقی بود « يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ ». استاد مطهری می فرماید، رئیس این ها عبدالله بن ابی بود که متشخص ترین و اشرافی ترین فرد مدینه بود. مردم یثرب « مدینه » اتفاق نظر کردند « بخاطر جنگ صد ساله بین اوس و خزرج » و به عبدالله بن ابی گفتند که ما تو را پادشاه می کنیم، تا او در سایه پادشاهی، اختلاف ریشه دار بین اوس و خزرج برطرف کند. در همین اثنا و زمان، مردم یثرب به مکه آمدند و دیدند ،شخصی می گوید، من پیامبر خدا هستم، دین او را طلب کردند و گفتند برای ما مبلّغ بفرست، مصعب بن عمیر برای تبلیغ دین از مکه به مدینه آمد، عده زیادی مسلمان شدند، به مکه هجرت کردند و به مکه آمدند و پیامبر ص را دعوت کردند، وقتی پیامبر ص به مدینه آمد، زمینه پادشاهی عبدالله بن ابی از بین رفت، لذا کینه سختی به دل گرفت. پس منافقین دو دسته بودند، عده ای از ابتدا، اسلامشان، نفاقی بود و عده ای بتدریج منافق شدند. خدا شرّ منافقین را، انشاء الله به خودشان برگرداند. شهید صیاد و شهید لاجوردی در زمینه با نفاق حق زیادی به گردن ما دارند. سال ۶٠، در کشور ما ترور زیادی انجام شد. هفده هزار شهید ترور، بیشتر آنها در دهه ۶٠ بود. ظاهر را اسلامی می دیدند، می زدند. شهید لاجوردی، آن زمان برای این که خانه های تیمی را از بین ببرد، این طرح را داد که هر کس در تهران می خواهد خانه ای را در تهران اجاره کند، از دادستانی نامه بگیرد، لذا بسیاری از خانه های تیمی منافقین لو رفت و او را به شهادت رساندند. شهید صیاد هم در عملیات مرصاد به گردن ما حق بسیاری دارد، بسیاری از منافقین با طراحی این تئوریسین جنگ در نزدیکی کرمانشاه، نابود شدند، لذا ایشان را هم شهید نمودند.